جایگاه علمی جرجانی
اسماعیل جرجانی عمری طولانی داشت و تا آخر عمر به سلامت زیست. او بیش از پانزده اثر ارزشمند در پزشکی و کتب دیگری در دیگر علوم نگاشت که هر یک قابل بررسی و ارزش اند. برای شناخت شخصیت علمی و فرهنگی او می توان خدمات او را از دو جنبه بررسی کرد و جایگاه او را در تمدن جهان اسلام و ایران دریافت. این دو جنبه یکی از آن روست که پزشکی حاذق و کثیرالتألیف بود و دیگری این که پزشکی فارسی نویس و لغت شناس بود و واژگان فارسی بسیاری را در پزشکی به کار برد و از این راه، خدمتی بزرگ به زبان فارسی کرد (قاسملو، ج10، ذیل «جرجانی»).
1) جایگاه جرجانی در پزشکی
جرجانی، بعد از ابن سینا، نخستین کسی است که در آثار خود همه ی مباحث علم طب را، چنان که قدما می اندیشیده اند، با آخرین تحقیقات و مطالعات موجود در زمان خود بررسی کرده است. وی با تألیف کتاب ارزشمند و سترگ ذخیره ی خوارزمشاهی و نیز کتاب های الاغراض الطبّیّه، یادگار و خفی علائی بنیان گذار پزشکی پارسی و زنده کننده ی طب در زمان خود و چندین قرن بعد از خود شد. کتاب ذخیره ی خوارزمشاهی از زمان تألیف همواره جزو کتب اصلی طبی شمرده می شده است، چنان که از همان زمان، آن را در ردیف کتب مهم بسائط طب، از قبیل ستة عشر جالینوس، الحاوی محمد زکریا رازی، قانون ابن سینا و کتاب المائه ابوسهل مسیحی قرار می داده اند و اگر کسی قصد داشت در پزشکی مهارتی کسب کند ضروری بود حداقل یکی از این آثار را به دقت بخواند (نظامی، ص70).چنان که پیش تر نیز ذکر شد، قبل از جرجانی اخوینی بخاری، منصور موفق هروی و حتی ابوعلی سینا کتب و رسالاتی در پزشکی به زبان فارسی نگاشته بودند، ولی ذخیره ی خوارزمشاهی، از نظر حجم و میزان اطلاعات دایرة المعارف بزرگ طب فارسی است و جرجانی با نگارش آن، سنت طب فارسی را احیا کرد و بر بنیادی استوار قرار داد که تا کنون پابرجاست (تاج بخش، 1379، ج2، ص320). کتاب های مختصر جرجانی در پزشکی، مانند اغراض، یادگار و خفی علائی نیز همین قدر و ارزش را داشته است. اهمیت این کتاب ها بدان سبب است که همچون کتب بسیط و مختصر طب که پیش از این عهد به عربی نوشته شده بود، جامع جمیع اصول طب بوده و خواننده را از مطالعه ی آثار مشابه خود، به عربی، بی نیاز می ساخته اند (صفا، ج1، ص316). در حقیقت، می توان گفت چندی نگذشت که کتاب ذخیره در حکم منبع اصلی و بزرگ پزشکی، الاغراض به منزله ی کتاب متوسط، خفی علائی و یادگار به مثابه ی خلاصه ی درسی و مورد نیاز طبیبان درآمد (تاج بخش، همان، ص321).
کتاب های جرجانی از نظر مراجع (استنادها) در زمره ی منابع قابل اعتماد جهان به شمار می روند. جرجانی در ذخیره و الاغراض بارها از دانشمندان و پزشکان یونانی، رومی و ایرانی - اسلامی، از جمله بقراط، ارسطو، جالینوس، اسکندر اَفرودیسی، هرمس، جُرجیس، بُختیشوع، یوحنا بن ماسویه، حُنین بن اسحاق، اسحاق بن حنین، ثابت بن قره ابواسحاق کندی، محمد بن زکریای رازی و ابوعلی سینا یاد کرده است (برای فهرست تفصیلی مراجع و منابع جرجانی، نک: جرجانی، 1384، ج1، ص شصت و شش، شصت و نه).
جرجانی در آثار پزشکی خود، به ویژه ذخیره، شیوه ی مبتنی بر تجارب مکرّر و پراکنده ی رازی در الحاوی و بیان منطقی و دشوار ابن سینا و دیگر نویسندگان پیشین را با تجارب خویش تلفیق کرد و با روش منطقی و ساده مطالب پزشکی را مطرح کرد و اصطلاحاتی دقیق برای آن ساخت و از این رو، برخی ذخیره ی جرجانی را از قانون ابن سینا و الحاوی رازی برتر دانسته اند (نک: تاج بخش، همان، ص321).
تحقیقات و نوشته های جرجانی صرفاً به کلیات پزشکی و طب اسلامی محدود نیست، بلکه جمیع عوامل سلامتی و بیماری ها را به تفکیک بررسی و در هر مورد تحقیقی وسیع کرده است، از آن جمله است درباره ی مزاج ها، تغذیه و ورزش چاقی و لاغری، تشریح، داروشناسی، و داروهای گیاهی. در واقع، او نخستین فردی است که در آثار خود همه ی مباحث علم را چنان که قدما می اندیشیده اند، با تحقیقات و مطالعات جدید، بررسی کرده است.
2) جایگاه جرجانی در زبان و ادب فارسی
جرجانی با تألیف آثار پزشکی، مانند ذخیره ی خوارزمشاهی، که از مهم ترین و جامع ترین کتاب های علمی پزشکی دوران محسوب می شده، در ردیف پزشکان بزرگی همچون ابن سینا و رازی قرار گرفت؛ اما آثار او نه تنها از جنبه ی پزشکی بلکه از جنبه ی زبانی و ادبی نیز اهمیت بسیاری دارد. او با نوشتن این آثار به زبان فارسی، نشان داد که زبان فارسی هم پای زبان عربی، که زبان علمی آن دوران محسوب می شد، می تواند مطالب علمی را به خوبی منتقل کند. زبان فارسی و آثار ارزشمندی را به جهان عرضه کند. اگر چه پیش از تألیف ذخیره ی خوارزمشاهی چند کتاب طبی مانند هدایة المتعلمین فی الطب از ابوبکر اخوینی بخاری و حقایق الادویه از ابومنصور علی هروی و دانشنامه ی میسری از حکیم میسری به زبان فارسی تألیف شده بودند، اما هیچ یک به اهمیت ذخیره ی خوارزمشاهی نمی رسیدند. درحقیقت، ذخیره ی خوارزمشاهی نخستین و جامع ترین کتاب طبی فارسی است که تا آن زمان تألیف شد و بیشترین تأثیر را در تألیف کتب طبی فارسی پس از خود به جای گذاشت. جرجانی با تألیف ذخیره ی خوارزمشاهی، بسیاری از اصطلاحات فارسی را که تا آن زمان وجود داشت و ممکن بود در طول زمان از میان برود، در کتاب خود گرد آورد (بهپور اسکویی(ب) ص160-161، 231؛ صفا، ج2، ص315). او برای بسیاری از اصطلاحات پزشکی و نام داروها لغات قابلِ درک فارسی را انتخاب و آن ها را یک دست کرد، اما چنان که در مقدمه ی ذخیره آمده اصراری در فارسی کردن همه ی اصطلاحات نداشت و در مواردی که لغت عربی آن روشن تر و مشخص تر بود، همان کلمات عربی را قرار می داد. گاه نیز در برابر اصل عربی، جمله ای فارسی آورده است. ذخیره از نظر ضبط و ساختن اصطلاحات طبی فارسی منبع بسیار ارزنده ای است(تاج بخش، 1379، ج2، ص321).جرجانی در مقدمه ی ذخیره ی خوارزمشاهی (1355، ص2) سبب نگاشتن کتاب خود را به فارسی چنین بیان می کند: «و به پارسی ساخت تا به برکات دولت او منفعت این کتاب به همه برسد و خاص و عام را بهره باشد ان شاء الله تعالی».
بدین ترتیب، جرجانی مهم ترین هدفش را در این کار عمومیت یافتن مطالب کتابش بیان می کند. همچنین، جرجانی در ذخیره(همان جا) اشاره می کند: «اگر چه این خدمت به پارسی ساخته آمده است لفظ های تازی که معروف است و بیشتر مردمان معنی آن دانند و به تازی گفتن سبک تر باشد آن لفظ هم به تازی گفته آید تا از تکلف دور باشد و بر زبان ها روان تر باشد و از این لفظ ها بیشتر نیز به پارسی گفته آید تا هیچ پوشیده نماند ان شاء الله».
چنان که می بینیم او در فارسی نویسی از افراط و تفریط پرهیز کرده و کلمات و اصطلاحات عربی را که در میان مردم رایج و شناخته تر بوده آورده است. باید به این مطلب توجه داشت که جرجانی در دورانی می زیست که بیشتر علوم به عربی نوشته می شد و طبیعی بود اگر انتخاب او نیز عربی بود، کاربرد لغات و اصطلاحات به عربی برایش به مراتب ساده تر بود تا آن که برای هر یک معادلی به فارسی بیابد یا بسازد. ضمن آنکه زبان فارسی علمی در آن دوران امکانات زیادی نداشت؛ از این رو، واژگان پزشکی او آمیزه ای از کلمات فارسی و عربی شده و شیوه اش شیوه ی معمول مؤلفان کتب علمی بوده است، با این تفاوت که هر جا زبان رایج زمان ایجاب می کرده، به آوردن کلمات و ترکیبات فارسی می پرداخته است(نک: اعلم، ص217-218؛ کرمی پور، ص233؛ میرزا ملااحمد، ص 399). برای روشن تر شدن مطلب به نمونه هایی از انتخاب او در معادل گزینی اشاره می کنیم.
جرجانی در موارد بسیاری گرایش داشت واژه ها و عبارت های رایج سَره (غیرعربی محض) را به کار گیرد، مثلاً سِپُرز (به جای طحال)، گُرده (کلیه)، زِهار (عانَه)، اندام (عضو بدن) ریش /زخم (قَرحه/جراحه) بچه افکندن (سقط جنین) بادناک (نفّاخ)، آب ناک (آمیخته با آب) گوارنده (هاضم)، تَپش (التهاب)، سرد کننده (مُبرّد)، آبزن (وان حمام)، آسایش فرمودن (استراحت کردن)، آتش پارسی (سیاه زخم)، اشک بی مراد (گریه ی بی اختیار)، افکانه (سقط جنین) بند گشاد (مَفصل)، بند و نهاد (نوار شکسته بندی)، پوست گر (دبّاغ)، اندک خون (خونسرد)، بیهشانه گفتن (پرت و پلا گفتن)، انوشدارو (پادزهر)، آبکامه (گوارش)، آسمانه(سقف)، چاشتگاه (هنگام صبح)، آرامگاه (مسکن)، آهن تاب کردن (به معنای آهن تفته را در مایعی فرو بردن؛ اعلم، ص217 - 218؛ تاج بخش، 1386، ذیل «ذخیره ی خوارزمشاهی»؛ جعفری ص 333).
جرجانی گاه از ترکیب هایی استفاده کرده که عناصر عربی در آن ها به کار می رفته است، مانند گوشت بن دندان (به جای لثه)، کاسه سر (جمجمه)، تحلیل کننده (محلِّل؛ اعلم، ص218).
در بین آثار جرجانی مجموعه ای از واژگان و افعال فارسی است که امروزه دیگر به کار نمی رود یا اگر به کار رود به معنایی که او به کار می گرفته به کار نمی رود، مانند بیزاندن (نرم و غربال کردن)، بِسایند (مخلوط کنند)، بدگواریدن (بد هضم کردن غذا)، دُشخوار (دشوار)، دستکاری (جراحی)، ناخنه(1) (بیماری چشمی، در عربی «ظُفرِه» گُرده (کلیه؛ قاسملو، ج10 ذیل «جرجانی»).
در مورد داروهای مفرده که به صورت الفبایی در چند بخش از آثار جرجانی، به ویژه اغراض الطبیه آمده، جرجانی طبق رسم سنتی آن ها را زیر نام های عربی یا معرب آن ها آورده، اما بلافاصله برابرهای فارسی (یا گویشی) آنها را، در صورت وجود یاد کرده است، مثلاً جرجیر (فارسی گویشی کزکز)، پودنه (نعناع)، سَفَرجل (گلابی) صَددالحدید (زرنگار آهن)، سرخس (گیل دارو)، زنافه (تراوش کردن)، ایلائوس (قولنج)، اِسقیل (پیاز موش)، ریواج (ریباس)، چکیدن بول (تقطیر البول؛ اعلم، ص 219؛ جعفری، ص334).
معادل هایی که جرجانی برای واژگان و اصطلاحات پزشکی به کار برده امروزه نیز می توان در برابر واژه های انگلیسی به کار گرفت، از آن جمله است:
ـ واژه ی «میانجی» برابر مناسبی است برای mediator که امروزه در رشته های بیوشیمی و فیزیولوژی کاربرد فراوانی دارد.
ـ واژه ی «پذیرنده» معادل مناسبی است برای اصطلاح acceptor که این اصطلاح به ویژه در بیوشیمی برای موادی به کار می رود که در واکنش های اکسیداسیون و احیا به اکسیژن یا هیدروژن می پیوندند و موجب پیشرفت واکنش می شوند (سلطان زاده، ص276-277).
ـ واژه ی «گواریدن» برابر to digest و صفت مفعولی آن «گواریده» است. جرجانی صفت های «بدگوار» و «زودگوار» را نیز به کار برده است؛ مثال: «و از غذاها بدل آن تمام به جای باز نشود از بهر آن که چند روزگار بر می آید گواریدن طعام کمتر می باشد، و چون گواریدن کمتر باشد بدل آنچه خرج شده باشد حاصل نشود و به جایگاه نرسد».
ـ مصدر «رسیدن» را می توان به جای to mature «نارس» را برابر immature و نارسیدگی را معادل immaturity به کار برد؛ مثال: «اما مزاج تن مردم اندر سال های طفلی و کودکی و نارسیدگی تا نزدیک روزگار رسیدن گرم و تر باشد و از نزدیک سال های رسیدن تری کمتر شود، و گرمی بر حال خویش باشد تا آخر سال های جوانی» (همان، ص 278، 281).
ـ جرجانی از پسوند نفی «نا» بسیار استفاده کرده است. امروزه نیز بهتر است دست کم در مواردی که زیبایی واژه آسیب نمی بیند، به جای پسوند «غیر»، پسوند فارسی«نا» را به کار گیریم مثلاً نامعمول به جای غیر معمول (همان، ص 283).
ـ از واژه های «ماننده» و «مانندگی» که جرجانی به کار برده می توان معادل «مانندسازی» را برای اصطلاح cloning ساخت که این اصطلاح به تازگی در زیست شناسی و پزشکی مولکولی بسیار به کار می رود(همان، ص 285).
نمونه هایی از نثر جرجانی
باب نخستین از گفتار نخستین از کتاب اول: اندر یاد کردن حدّ طب و یاد کردن جزو علمی و عملی از علم طب.طب صناعتی است که طبیب از وی، اندر حال های تن مردم و درستی و بیماری او نگاه کند تا چون مردم تندرست باشد به صناعت طب تندرستی بر وی نگاه دارد، و چون بیمار گردد به تدبیرهای صواب وی را به حال تندرستی باز آرد چندان که ممکن گردد، و به نزدیک داشتن چیزهای سودمند و دور داشتن چیزهای زیانکار، بیماری از وی دور کند، پس چاره نیست طبیب را از شناختن سبب های تندرستی و بیماری که چه چیز است و چند است و از شناختن بیماری و تندرستی و از شناختن چیزهای سودمند و زیان کار و شناختن این چیزها را جزو علمی گویند. و همچنین چاره نیست از آنچه بداند که تندرستی را چگونه نگاه باید داشت و بیماری را چگونه درو باید کرد و چیزهای سودمند را چند و چگونه و کی به کار باید داشت، این را جزو عملی گویند (جرجانی، 1380، ج1، ص4-3).
باب نهم از جزو نخستین از گفتار چهارم از کتاب اول: اندر تشریح کتف
استخوان کتف را به پارسی شانه گویند و تشریح او آن است که اندر شانه های همه ی جانوران پیداست. اما نهاد او چنان است که سر پهن او سوی حجامتگاه است و از سر دیگر، آن جایگاه است که به تازی المنکب گویند و به پارسی اندر بعضی شهرهای خراسان سُفت گویند، و بر این سر مغاکی است که قعر او نیک فرو رفته نیست، و بر استخوان بازو مهره ای است که اندر آن مغاک نشسته است، و از این مهره و این مغاک بندگشادی گرد آن پدید آمده و بر گرداگرد لب این مغاک، آن استخوان های خرد است، که آن را به تازی العظام السمسمانیه گویند، از بهر آن معنی را که اندر باب نخستین ازین جزو گفته آمده است (همان، ص47).باب نخستین از گفتار نخستین از کتاب دوم: اندر شناختن تندرستی مطلق و بیماری مطلق و اجناس و انواع دردها
بباید دانست که تندرستی مطلق آن است که مزاج هر اندامی از اندام های یکسان معتدل باشد، و اعتدالی خاصه که هر یک راه است، چنان که اندر باب نخستین از گفتار دوم از کتاب نخستین یاد کرده آمده است، و ترکیب اندام های مرکب درست و به اندام باشد و بدان عدد و آن اندازه و آن شکل باشد که باید و آنچه به هم پیوسته باشد که باید و آنچه از هم دور باید هم دور باشد، چنان که فعل و منفعت هم اندام ها تمام و بی آفت و بی تقصیر باشد و هر گاه که معلوم شد که تندرستی مطلق این است واجب کند که تندرستی مطلق یک جنس باشد و هر مزاج و ترکیب که از این بگردد یا بیماری باشد یا حالی که به حال بیماران ماند (همان، ص 149-150).باب هفتم از گفتار هفتم از کتاب سوم: اندر تدبیر مسافران دریا
تدبیر مسافران دریا اندر غذا و سرما دیگر احوال همچون تدبیر دیگر مسافران باشد و آنچه بدیشان مخصوص است آن است که بیش تری مردمان که اندر کشتی شوند منش گشتن و قی برایشان پدید آید و چون قی آغاز کرد باز نه باید داشت تا تمام برآورده شود و معده ساکن گردد و خود بیارامد، پس اگر افراط افتد و ضغف آرد تدبیر بازداشتن آن باید کرد به چیزهایی که معده را قوی کند و قی باز دارد. و اگر پیش از آن که اندر کشتی شود نخست معده را قوی کند صواب باشد و آبی و انار و عدس به غوره پخته و به سرکه نیز فَم معده را قوی کند و بخار آن از دماغ باز دارد، خاصه که با پودنه خورند و اگر شراب پودنه و شراب انار و میوه ها با خویشتن دارند صواب باشد (همان، ج2، ص 290).باب نوزدهم از جزو دوم از گفتار نهم از کتاب دوم: اندر شناختن سبب شادی و غم
هر گاه که حالی پدید آید که مردم را به طبع خوش خون و روح بجنبد و به ظاهر تن میل کند از بهر آن که طبع خواهد که بدان حال نزدیک تر شود، و آن را بیشتر ادراک کند. و از بهر این است که شادی رخسارها برافروزد و اگر شادی از حد بیرون شود، مردم مفاجا بمیرد، از بهر آن که دل گشاده شود و روح و حرارت غریزی خویشتن از دل بیرون افکند و دل سرد شود. و هر گاه که حالی افتد که ناخوش آید، خون و روح از ظاهر تن به زاندرون بازگردد و طبع خواهد که از آن حال دور باشد و از بهر این است که رخساره غمگین و زرد شود و به ظاهر اندام های او سرد شود و اگر غم از حد بیرون شود مردم را بکشد، از بهر آن که حرارت همه به دل بازگردد و دل فراز هم آید و حرارت اندر دل باز داشته و فرو گرفته شود و فرو میرد. نبینی که هر گه که آتش را فرو گیرند و نگه دارند که فروغ برآرد فرو پژمرد و بمیرد. و مردمان مفاجا به سبب اندوه و بیم نابیوسان (غیر منتظر) کمتر از آن باشد که از شادی نابیوسان، از بهر آن که حرارت روح به سبب شادی به سوی بیرون است و به سبب بیم و اندوه به سوی زاندرون است و آن حرکت به یک بار باشد و این آهسته باشد (همان، ج1، ص279-280).باب بیست و یکم از جزو دوم از گفتار نهم از کتاب دوم: اندر شناختن سبب دلیری و بددلی و جوانمردی و بخیلی و آهستگی و سبکساری
هرگاه که دل بزرگ و خون او سطبر باشد، مردم دلیر و کینه ور باشد. و هرگاه که خون او تنگ و دل کوچک باشد مردم بددل باشد، و هر گاه که فضای دل، یعنی شادی دل، فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. و هر گاه که تنگ باشد بخیل باشد و هرگاه که مزاج دل سرد باشد مردم آهسته باشد. و هرگاه که گرم باشد سبکسار و دلیر باشد. و هرگاه که دل اندر آن صفت ها که یاد کرده آمد معتدل باشد مردم درین حال ها بر اعتدال باشد (همان، ص280).پینوشت:
1. این نام با املای ناخنک امروزه نامِ نوعی بیماری چشمی است به معنای پیدایش پرده ای در گوشه ی چشم که ممکن است میدان دید بیمار را محدود و او را نیازمند عمل جراحی می کند.
منبع مقاله: ولایتی، علی اکبر؛ (1390)، سید اسماعیل جرجانی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}